ازجوکهای دوران بچگی بود الاغه با گوره خره مسابقه میدن.گورخره برنده میشه الاغه میگه من قبول ندارم تو لباس ورزشی داشتی
اعتراف مي كنم بچه كه بودم من و دوستام از تو آبگيرها قورباغه ها رو جمع ميكرديم و توي قوطي ميذاشتيم وزير قوطي أتش روشن مي كردم تا قورباغه خوب پخته شوند
اعتراف ميكنم بچه كه بودم اگه از دست كسي ناراحت ميشدم هروقت ميخواست بره حموم قبلش ميرفتم شامپو رو كف حموم خالي ميكردم كه بيفته مرگ مغزي شه
اعتراف ميكنم موقعي كه بچه بودم ( يني خيلي خيلي بچه بودم ها .... فك نكنيد دوازده سالم بود !!) فك ميكردم ماكاروني رو هم ميكارند !! عين برنج .
اغا من بچه که بودم سوار ماشین که میشدم 1حس ناجور بهم میگفت الانه بریم زیر تریلی و همه بمیریم شمام اینجوری بودین؟
اقا تو کلاس رانندگی امتحان داشتیم واسه همه گفتم قبول شدن فقط موندم چرا خودم قبول نشدم هنوز که هنوزه این شده واسم ی معما :دی:
انجير خنكه توش مارمولكه كيا يادشون؟ اون نوشابه كوچيك هاي پلاستيكي كه اندازه يه بند انگشت بود و توشو خودمون پر ميكرديم رو كي يادشه؟ هان؟
انقد بدم مي اومد خوش خطاي كلاس سر نوشتن به نام خدا رو تخته دعوا ميكردن.. خخخخ خب بابا نوبتيش ميكردين، انگار ميخواستن اتم بشكافن :)
اوج تغییر در نسل امروز رو تازه سی چهل سال دیگه میشه درك كرد.... وقتی كه یك مشت مادربزرگ دماغ عملی میخوان از گذشته شون برای نوه هاشون قصه بگن چه شود:|
اول کلاس عینک دوستم که بغل دستم بودو زدم رو چشام. بنده خدا تا آخر کلاس دنبالش میگشت؟ دوبارم ازم پرسید عینکشو ندیدم؟!
اولین روز مدرسه بود(اول ابتدایی)همه ی بچه ها گریه می کردند جز من رفتم پیش مدیر گفتم اقا ما هم باید گریه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اولین ضربه ی روحی زندگیمو زمانی خوردم که یه گردو رو شیکوندم خوردم دیدم ترشه ، نگو لیمو امانی بوده:|
اوناى که بچگيشون رو با ميکرو گذروندن بخصوص اونايى که با قارچ خور و بمب گذار حال ميکردن پرچم بالا.!.!.!
این چند روز قبل از کنکور انقدر از استرس معدم پر کار شده بود که اگه یه هفته کنکورو عقب مینداختن تا الآن 10 کیلو وزن کم کرده بودم والا با این کنکوراشون
بزرگ ترین کابوس من در دوران مدرسه این بود که معلم در هنگام ورود به کلاس کلی برگه A4 دستش باشه
بـــزرگتــرین ریســکم تو دوران بچــگیم ایــن بــود که واســه دو تا کتــاب دو تا دفــتر یـه شــکل میــگرفــتـم !!
بـــعـضـیا انـگــار فـقـط واسـه عــکـس گــرفـتـن بــوده کــه رفـتــن ســیــزده بــدر، بــسـه بـــاو،عـجـبـاااااا...O_o
بهترین تفریح زمستانه ام تو بچگی این بود که تو بخاری توف کنم! فیششششش صدا میداد کف میکرد منم ذوق مرگ میشدم!
بچه بودم بابا بزرگم تلنگر میزد به کلم میگفت نه هنوز نپخته...از هندونه یاد بگیر! یه چندسالی هندونه واسم حکم اینشتنُ داشت و بهش حسودی میکردم!
بچه بودم بابام گفت بشین موهاتو آلمانی بزنم. گند زد تو سرم مجبور شد از ته بزنه بعدش گفت :طوری نیست حالا آمریکایی شد!!!!!!!!! من :|