آغا دیروز یکی از دخترای همکلاسیم ازم پرسید اگه فلش در نداشته باشه ویروس میره توش؟؟؟؟ من:))))))
آقا من تا همین چند سال پیش فکر میکردم عطار عطر میفروخته آخه همیشه میگفتن« مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید » اما حالا میدونم عطاری داشته:):)
آن چیست چیستان است، که در دست بزرگان است؟ اینم یه چیستان متداول دهه ی60
آهای اینایی که خاطرات دهه شصتی میگین یه جوری حرف میزنین انگاری راستی راستی ۳۰سالتونه!!! هرخاطره دوس داری بگو ولی منه دهه هفتادی اونارو از بَرم
از بچگی دوسداشتم سواراین ماشین۲۰ملیونی هابشم. جدیدا پرایدبابام بانزدیک شدن به همون حدودا منو برده تو افق!!
از خاطرات زن قلمراد :من تا ۵۵ سالگی فکر میکردم اسمم زهره هست! آخه مامانم هر وقت مى خواست منو از خواب بیدار کنه میگفت :پاشو ظهره!!
از خر و پف های بابام فیلم گرفتم بردم نشونش دادم که باورش بشه میگه فتوشاپه!! عاخه من چیکار کنم فوتوشاپ؟؟!!!
از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست. دلخوش به فانوسم نکن اینجا مگر خورشید نیست. با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من..... مسافری از هند
استاد میفرمودیهه!!!!!!!! یاد باباشاه توقهوه تلخ بخیر
اعتراف میکنم بچه که بودم سریال او یک فرشته بود رو میگذاشت تا یک مدت بعد سریال هر جا تنها میخواستم برم تسبیح مینداختم دور گردنم
امروز با دوستم دعوام شد امدم بهش بگم سن خر پدر بزرگمو داری خجالت بکش. اشتباهی گفتم سن پدر بزرگ خرمو داری یه ۱۰ نفری اونجا بودن فقط بهم میخندیدن
امروز روز خوبیست، بیدار که شدم هیچ آرزویی نداشتم... دلم را میگویم، به گمانم مرده...
امروز نمی دونم جواب کدوم کار خوبم رو گرفتم! رفتم صدگرم نخودچی گرفتم، داشتم می خوردم که یهو دیدم یه پسته توشه!!!!!
امروزهمکارم میگه؛ الهی بمیرم نبینم ناراحتیتو. گفتم :کوری نمی بینی ناراحتم برو بمیر؛ نامردنرفت!
اگرباورداری خاطره ها ماندگارند پس آسوده خاطرباش که همیشه درخاطرم هستی.
ای کاش میشد به دوران بچه گی برگشت و همان جا ماند تا همیشه پدر بزرگ و مادربزرگ ها زنده بودند
این چند روزه بس که با کامپیوتر کار میکنم قاط زدم... امروز قوری از دستم افتاد کف آشپزخونه کثیف شد، داشتم دنبال ctrl+z میگشتم.
با خواهرم رفته بودم کفش بخرم.... همین ک وارد مغازه شدیم میگه :ببخشید آقاااااا این کفش چه رنگیه؟؟؟!!!!
برادرزادم یک سال و نیمه، وقتی گوشی میخاد میگه گوگل گوگل گوگل... اینه بچه دهه نودی
برنامه ریزى هاى من روى کاغذ، شبیه برنامه ى روزانه ى مرحوم دکتر حسابیه ولى در عمل مثل کریم آقامنگل زندگى میکنم