بازگشت به خواندنی

بازگشت به خواندنی

بیماری یأس

یأس و ناامیدی از بیماری های خطرناک معنوی و روحی بشر به حساب می آید چرا که در پی مأیوس شدن انسان از رحمت خداوند، انجام هرکار زشت و خلاف، آسان می گردد. لذا در هیچ شرایطی، یأس و ناامیدی روا نیست.

قرآن می فرماید:

إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ

براستی کسی از رحمت خداوند مأیوس نمی شود، مگر کفار.

و در آیه دیگر می فرماید:

قُلْ یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید! از رحمت خدا مأیوس نشوید. همانا خداوند، همه گناهان را (با شرایطش) می آمرزد، که او خود آمرزنده و مهربان است.

امام خمینی (ره) در کتاب شریف عرفانی و اخلاقی چهل حدیث، سخن زیبایی دارد آن جا که می فرماید:

مبادا شیطان و نفس اماره، تو را از بازگشت (به راه مستقیم و خوبی ها) منصرف کنند. بدان که در تمام امور هرقدر که ممکن باشد حتی به مقدار کمی نیز اقدام نمایی، بهتر است.. . از لطف خدا مأیوس مشو و از رحمت حق، نا امید مباش.

ابونصر بزنطی که از اصحاب امام هشتم (ع) است، می گوید: خدمت امام (ع) عرض کردم: فدایت شوم! چند سالی است که از خدا حاجتی می طلبم و در دلم از تأخیر اجابت، احساس یأس دارم! حضرت فرمودند: «مواظب باش! شیطان از این رهگذر، تو را وسوسه نکند، تا آن که مأیوست کند.

عبدالله بن بزّاز نیشابوری که مرد سالمندی بود، می گوید: میان من و حمید بن قحطبه، معامله ای انجام شده بود و من روزی برای دیدن او به منزلش رفتم. حمید که از ورود من مطلع شد، مرا به نزد خود خواند. تصادفاً ایام ماه مبارک رمضان و هنگام ظهر بود که من بر او وارد شدم. دیدم برای حمید، سفره غذا آوردند و حمید شروع به خوردن غذا کرد و به من تعارف کرد. من که در آغاز فراموش کرده بودم ماه رمضان است، دست دراز کردم ولی ناگهان یادم افتاد که ماه رمضان است و از این رو دست کشیده و از صرف غذا، خودداری نمودم.

حمید گفت: چرا نمی خوری؟ گفتم: ماه رمضان است و من روزه ام اما شاید شما از گرفتن روزه معذور باشید.

حمید پاسخ داد: من هم عذری ندارم و بیمار هم نیستم و بلافاصله شروع به گریه کرد. من صبر کردم تا غذایش تمام شد. آن گاه شروع به سخن کرده، گفتم: ای امیر سبب گریه شما چه بود؟ گفت: هنگامی که هارون در طوس بود؛ شبی شخصی را به سراغ من فرستاد و چون من به نزدش رفتم گفت: تا چه حد در اطاعت ما آماده ای؟ گفتم: در حد جان و مال آماده خدمت گزاری هستم.

هارون سر به زیر انداخت و مقداری فکر کرد. آن گاه اجازه بازگشت به من داد. من به جایگاه خود آمدم و طولی نکشید دیدم برای بار دوم، مأمور مخصوص او آمد، مرا خواست. من با خود گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ. لابد، هارون قصد کشتن مرا داشته و چون مرا روبروی خود دید، شرم کرد و از کشتنم صرف نظر کرد. به هر صورت دوباره به نزد او رفتم. این بار هم چون بر او وارد شدم، سرش را بلند کرد و گفت: فرمانبرداریت از ما چگونه است و تا کجا به فرمان ما هستی؟ گفتم: جان و مال و زن وفرزندم. هارون که این سخن را از من شنید اجازه مرخصی به من داد و من به جایگاه خود آمدم و طولی نکشید که برای بار سوم، دنبالم فرستاد و چون رفتم باز همان سخن را تکرار کرد و گفت: فرمانبرداریت از خلیفه چگونه است؟ گفتم: به جان و مال و زن و فرزند و دین و آئینم آماده فرمانبرداری از شما هستم. این سخن را که هارون از من شنید خنده ای کرد و گفت: این شمشیر را بردار و هر چه این خادم به تو می گوید انجام ده. خادم شمشیر را به دست من داد و خود از جلو حرکت کرد و من هم به دنبال او راه افتادم. وی همچنان مرا تا مقابل دری که قفل بر آن زده بودند آورد. آن گاه در را گشود و وارد شدم. آنجا، حیاطی بود که در وسط آن، چاهی کنده بودند و در دو طرفش سه اطاق دربسته بود. خادم پیش رفت و درِ یکی از اطاق ها را گشود. دیدم 20 نفر پیر و جوان از سادات علوی وفرزندان علی (ع) و فاطمه علیها السلام در آن اطاق هستند که هر کدام را به زنجیر بسته بودند. خادم به من گفت خلیفه دستور داده که اینها را به قتل برسانی و به دنبال این سخن، خادم هارون یک یک آنها را پیش آورد و من گردن زدم. سپس سرها و بدن های آنها را در چاه ریخت.

آن گاه در اطاق دوم را گشود و در آن جا نیز 20 تن دیگر از سادات علوی و فرزندان علی (ع) و فاطمهعلیها السلام بودند و آنها را نیز دستور داد بکشم و من یک یک آنها را به قتل رسانده و خادم، سرها و جسدهایشان را در چاه ریخت. سپس درِ اطاق سوم را گشود و در آن اطاق نیز 20 نفر از سادات بود که 19 تن آنها را به همین ترتیب کشتم و چون خواستم بیستمی را بکشم، سر خود را بلند کرد و به من گفت: خدایت نابود کند ای نابکار! آیا در روز قیامت جواب جد ما رسول خدا (ص) را چه خواهی داد که شصت تن از فرزندانش را بدون جرم و گناه کشتی؟

حمید گفت: در این وقت دستم لرزید و رعشه اندامم را گرفت. خادم هارون که بالای سرم ایستاده و ناظر کارم بود، نگاه تند و خشمناکی به من انداخت و فریادی بر سرم زد. من تأمل نکرده، او را هم به قتل رساندم و خادم سر و بدن او را نیز به چاه انداخت و با چنین جنایتی که من کردم و شصت تن از فرزندان رسول خدا (ص) را به این وضع دلخراش به قتل رساندم دیگر روزه و نماز برای من چه سودی دارد و من یقین دارم که همیشه در دوزخ خواهم بود.

زمینه های یأس و ناامیدی

1- ضعف بینش

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیؤُسٌ کفُورٌ

واگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود!

2- کفر

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ

تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می شوند.

3- شکست ها

شکست در ابعاد مختلف چه در مسائل زندگی، تحصیلی، نظامی و… زمینه یأس و ناامیدی می شود.

4- کاستی ها و بلاها

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهانَنِ

وامّا هنگامی که خداوند برای امتحان، روزیش را بر انسان تنگ گیرد (مأیوس می شود و) می گوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است

و نیز می فرماید:

لا یسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیؤُسٌ قَنُوطٌ

انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت) خسته نمی شود؛ و هرگاه شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می گردد!

و در آیه ای دیگر می فرماید:

وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ

ولی هرگاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمرّ (برای برطرف شدن آن) دارد!

5- گناهان و خطاها

یکی از زمینه های یأس و ناامیدی، گناه است. انسان گناهکار وقتی به گناهان و خطاهای خود می اندیشد حالت یأس و ناامیدی به او دست می دهد. قرآن می فرماید:

قُلْ یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

بگو: «ای بندگان من که برخود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

6- عدم استجابت دعاها

شکی نیست که دعا یکی از زمینه های دستیابی به آرزوها و خواسته هاست، اما گاهی برخی از دعاها به دلایل مختلف، به ظاهر مستجاب نمی شود و شخص گرفتار به جای رفع موانع استجابت دعا، ناامید می شود.

درمان یأس

1- تقویت ایمان و باورهای مذهبی.

2- توجه به آیات رحمت و مغفرت خداوند.

امام علی (ع) فرمود:

عَجِبْتُ لِمَنْ یقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَار

در شگفتم از آن که نومید است و آمرزش خواستن تواند.

امام علی (ع) فرمود:

وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً أَنَّک لَوْ أَتَیتَهُ بِسَیئَاتِ أَهْلِ الْأَرْضِ غَفَرَهَا لَک

به خدا چنان امیدوار باش که اگر با گناهان همه اهل زمین در پیشگاه او حاضر شوی تو را ببخشد.

امام سجاد (ع) در طواف بود، دید مردم در یکی از نواحی مسجد اجتماع کرده اند، پرسید چه خبر است؟ عرض کردند: محمد بن شهاب زُهری دچار اختلال روانی شده و گویی عقل خود را از دست داده است. لب فرو بسته و هیچ سخن نمی گوید. خاندانش او را به مکه آورده اند؛ شاید با دیدن مردم حرفی بزند. وقتی حضرت سجاد (ع) طوافش تمام شد به طرف جمعیت رفت و نزدیک محمد بن شهاب آمد. محمد بن شهاب علی بن الحسین (ع) را شناخت. حضرت از او پرسید تو را چه می شود؟ عرض کرد: در شهری فرماندار بودم، خون بی گناهی را ریختم، این گناه بزرگ مرا به این روز انداخته که مشاهده می فرمائید.

قتل بی گناهی، فرماندار را از پای درآورده و شکنجه های ضمیر باطنش او را دچار بیماری روانی شدید نموده است. بیچاره از شرمندگی گناه، جرأت حرف زدن ندارد! شخصیت خود را به کلی باخته و به صورت یک انسان دیوانه درآمده است. حضرت علی بن الحسین (ع) از گفتار او احساس کرد که ناامید شده و از آمرزش خود مأیوس است.

بدیهی است اولین و مهم ترین درمان چنین بیماری ایجاد امیدواری در روان اوست. علی بن الحسین (ع) با شدیدترین عبارت و سخت ترین تعبیر کانون مرض یعنی ناامیدی او را هدف قرار داد و صریحاً فرمود:

من ازگناه ناامیدی تو از رحمت الهی، بیشتر از ریختن خون بی گناهی می ترسم.

یعنی اگر ترس از خون بی گناهی، تو را به این روز انداخته است مطمئن باش که ناامیدی از رحمت حق گناه مهم تری است و کیفر سخت تری در پیش داری! پیدا است این سخن آن هم از زبان بزرگترین شخصیت روحانی و عالِم الهی چه طوفانی در روان او برپا می کند. کلام حضرت او را منقلب نمود و در یک لحظه امید به رحمت الهی، مانند یک چشمه نیرومندی در باطن او فوران کرد مرد خودباخته و ناامید، امیدوار شد و با همین جمله کوتاه، بیماری روانی اش درمان پذیرفت!

سپس فرمود: دیه قتل را به ورّاث مقتول بده. عرض کرد: من دیه را تسلیم آنان نمودم ولی از پذیرفتن آن ابا کردند. حضرت فرمود دیه را در کیسه های سربسته ای قرار بده، مراقب باش، موقعی که بازماندگان مقتول برای اقامه نماز جماعت از منزل خارج می شوند از بالای دیوار، کیسه ها را به داخل منزل بینداز.

3- توجه به این که نیاز انسان ناامید، در برابر قدرت نامتناهی خداوند ناچیز است و خداوند درموارد بسیاری در اوج ناامیدی، مشکلات بندگان خود را حل نموده است.

4- توجه به نقاط مثبت زندگی و موفقیت ها می تواند زمینه امید را فراهم نماید.

5- معاشرت با افراد موفق و امیدوار.

6- شرکت در مجالس معنوی همچون مجالس دعا و توسل.

7- توجه به الگوهای جاویدان همچون امیدواری حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف و.. .