عاشقانه

عاشقانه

چشمها

عاشقانه

یه روزگار بد یه دختر کور بود که پسری رو دوست داشت پسره هم اونو خیلی دوست داشت . روزی دختره میگه: اگه من بینا بودم اونوقت می فهمیدی که چقدر دوستت دارم .بعد ها یکی پیدا میشه چشماشو می ده به دختره و دختره که بینا میشه می بینه دوست پسرش کوره ترکش می کنه ولی پسره بهش می گه برو ولی خیلی مراقب چشام باش !