دفاع مقدس

دفاع مقدس

تشنج

دفاع مقدس

سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی (فکه) از واحد تخریب لشگر 27 به گردان ها مأمور شده بودیم و محل حضورم در گردان حنظله بود، یکشب که در گردان خواب بودم متوجه شدم شخصی که در کنار من خوابیده، به نام عباس شیخ عطار به شدت در حال لرزیدن است و به حال تشنج افتاده بود. دندانهایش به شدت چفت شده بود، من که یکباره از خواب پریدم او دست و پای خودش را گم کرد و بعد از یک ربع ساعت بالاخره به حالت اولیه برگشت وهمین که متوجه شد من بالای سرش بوده ام خیلی ناراحت شد که من این قضیه را فهمیده ام، لذا مرا قسم داد تا به کسی چیزی نگویم تا احیانا این مسأله باعث نشود که به عملیات نرود.