مدفوع
بهداشت
دومین مورد مدفوع است، بعد از ادرار مدفوع کثیفترین چیز است و تقریباً دومرتبه دارد یکی مدفوع ماکول الحم که کثیف هست ولی نجس نیست و مدفوع غیر ماکول الحم (شامل انسان) که هم کثیف است و هم نجس. در روایت آمده: «عبد العظيم بن عبد الله الحسنى قال كتبت إلى أبى جعفر محمد بن علي بن موسى (ع) اسأله عن علة الغائط ونتنه قال ان الله عز وجل خلق آدم (ع) وكان جسده طيبا وبقى أربعين سنة ملقى تمر به الملائكة فتقول لامر ما خلقت وكان ابليس يدخل من فيه ويخرج من دبره فلذلك صارما في آدم منتنا خبيثا غير طيب.»[7] یعنی «عبدالعظیم حسنی به امام جواد (ع) نامه نوشت و از علت مدفوع بدبویی آن پرسید، امام پاسخ داد خداوند حضرت آدم (ع) را خلق کرد و جسم او طیبوطاهر بود و چهل سال بر زمین بهشت بود و ملائکه از کنارش رد میشدند و میگفتند در خلقت این انسان حکمتی وجود دارد، ابلیس هم از دهان آدم وارد و از مقعد او خارج میشد، به این جهت درون انسان بدبو شده و پاکیزه نیست.» البته این روایت از اولین انسان و اولین بار که شیطان وارد بدن شد صحبت میکند ولی این عمل همواره تکرار شده و همیشه میکروبها وارد بدن انسان میشوند. از روایات استفاده میشود که میکروب و ویروس همان شیطان است. در روایت آمده: «قليل البول والغائط والجنابة وكثيرها سواء، لا بد من غسله»[8] یعنی «مقدار کم مدفوع و ادرار و منی و مقدار زیاد آن هر دو یکی است و باید شسته شود.» در روایت آمده: «انه سئل عن الدقيق يصيب فيه خرء الفأر هل يجوز اكله؟ قال: إذا بقي منه شيء فلا بأس، يؤخذ أعلاه.»[9] یعنی «از امام صادق (ع) سؤال شد اگر در آرد فضله موش پیدا شود آیا خوردن آن جایز است؟ امام فرمودند اگر چیزی از آن دیده شود در آرد بالاتر از آن را استفاده کنید و بقیه را رها کنید.» با توجه به این روایت فضله موش کثیف است و چیزی که زیر آن است را نباید استفاده کرد. مدفوع حیوان حلالگوشت: در روایت آمده: «وسألته عن الثوب يوضع في مربط الدابة ، على بولها وروثها ، قال : إن علق به شيء فليغسله وإن اصابه شيء من الروث والصفوة التي تكون معه فلا تغسله من صفرة.»[10] یعنی «علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم (ع) میپرسد درباره پیراهنی که در آغل چهارپا قرار داده میشود و روی ادرار و مدفوع آنها، امام فرمودند اگر چیزی (از مدفوع) به پیراهن بچسبد آن را بشوی و اگر چیزی به آن اصابت کرد (صرفاً رنگ گرفت) شستن لازم نیست.» میدانیم که ادرار و مدفوع چهارپایان حلالگوشت نجس نیست و میتوان با آن نماز خواند بنابراین امر امام به شستن به خاطر کثیف بودن اینها است. در روایت دیگر آمده: «سألته عن الثوب يقع في مربط الدابة على بولها وروثها كيف يصنع؟ قال : إن علق به شئ فليغسله وإن كان جافا فلابأس.»[11] یعنی «از امام سؤال شد درباره پیراهنی که در آغل چهارپا و روی ادرار و مدفوع آن میافتد، چهکار بکنم؟ امام فرمودند اگر چیزی به آن بچسبد آن را بشوی ولی اگر خشک باشد اشکالی ندارد.» در روایت آمده: «قلت: والسرقين الرطب أطأ عليه؟ فقال: لا يضرك مثله.»[12] یعنی «از امام صادق (ع) سؤال کردم از سرگین مرطوب که پایم را روی آن میگذارم، امام فرمودند ضرری برای شما ندارد.» در روایت آمده: «سألت أبا عبدالله عن الروث يصيب ثوبي وهو رطب قال : إن لم تقذره فصل فيه.»[13] یعنی «از امام سؤال شد درباره سرگینی که به پیراهن اصابت میکند و مرطوب هم هست، امام فرمودند اگر آن را کثیف ندانید با آن نماز بخوانید.» در روایت آمده: «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): ما تقول في أبوال الدواب وأرواثها؟ قال: أما أبوالها فاغسل إن أصابك وأما أرواثها فهي أكثر من ذلك.»[14] یعنی «از امام صادق (ع) از ادرار و مدفوع چهارپایان سؤال کردم، امام فرمودند ادرار آنها اگر به بدن و پیراهنت اصابت کرد آن را بشوی و اما سرگین بیشتر از آن است.» در روایت آمده: «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن ابوال الحمير والبغال فقال: اغسل ثوبك قال قلت: فارواثها قال: هو اكثر من ذلك.»[15] یعنی «از امام درباره ادرار الاغ و قاطر سؤال کردم، امام فرمودند پیراهنت را بشوی، گفتم سرگین آن چطور؟ امام فرمودند بیشتر از آن است.» در نقل دیگر آمده: «اکبر من ذلک» یعنی «بزرگتر از آن است.» اگر بگوییم بزرگتر درست است معنی آن این است که سرگین از ادرار کثیفتر است ولی اگر بگوییم بیشتر درست است هم میتواند به این معنی باشد که سرگین کثیفتر از ادرار هست هم میتواند به معنی این باشد که لازم دوری کردن از آن نیاز نیست و کثیفی کمتر دارد یا کثیف نیست. البته از مجموعه روایات استفاده میشود که سرگین هم کثیف است. امام صادق (ع) میفرمایند: «إنما سمى المستراح مستراحا لاستراحة الانفس من اثقال النجاسات واستفراغ الكثافات والقذر فيها»[16] یعنی «مستراح را مستراح نام نهادند زیرا نفس انسان راحت میشود از سنگینی نجاسات و خالی کردن کثافات در آن.» منابع: [4] الاستبصار، شيخ طوسي، ج۱، ص۱۷۳. [5] الاصول من الکافي، شیخ کلینی، ج۳، ص۵۷. [6] الاستبصار، شيخ طوسي، ج۱، ص۱۸۸. [7] علل الشرائع، شيخ صدوق، ج۱، ص۲۷۵. [8] فقه الرضا (ع)، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ص۳۰۳. [9] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج۳، ص۴۰۶، أبواب النجاسات والاواني والجلود، باب۹، حدیث۳۹۹۲، ط آل البیت. [10] قرب الإسناد، أبي العباس عبدالله بن جعفر الحميري، ص۲۸۲. [11] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۱۰، ص۲۶۰، ط دارالاحیاء التراث. [12] الاصول من الکافي، شیخ کلینی، ج۳، ص۳۸. [13] قرب الإسناد، أبي العباس عبدالله بن جعفر الحميري، ص۱۶۳. [14] الاصول من الکافي، شیخ کلینی، ج۳، ص۵۷. [15] تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، ج۱، ص۲۶۵. [16] مصباح الشريعة، منسوب به امام صادق (ع)، ص۱۲۶.