ادرار۲
بهداشت
با توجه به روایات میتوان گفت که کثیفترین چیز ادرار است و ادرار هم مراتبی دارد و کثیفترین ادرار، ادرار انسان است و شاید ادرار کافر که خود او هم نجس است کثیفتر باشد و یا ادرار حیواناتی مانند خوک و سگ که خود نجس هستند از ادرار انسان کثیفتر باشد. همچنین شاید بتوان از روایات استفاده کرد که منی از ادرار کثیفتر است، البته این مباحث بهدقت بیشتر نیاز دارد. عرض شد که ادرار بچه شیرخوار پسر ازنظر کثیفی در مرتبه پایینی است و ادرار بچه شیرخوار دختر کثیفتر است. امام علی (ع) میفرمایند: «لبن الجارية وبولها يغسل منه الثوب قبل أن تطعم لان لبنها يخرج من مثانة أمها ولبن الغلام لا يغسل منه الثوب ولا بوله قبل ان يطعم لان لبن الغلام يخرج من العضدين والمنكين.»[4] یعنی «از شیر دختر و ادرار دختر، پیراهن باید شسته شود، حتی قبل از آنکه غذا بخورد، زیرا شیر دختر از مثانه مادرش خارج میشود ولی از شیر پسر و ادرار او لازم نیست که پیراهن شسته شود، قبل از اینکه غذا بخورد، زیرا شیر پسر از بازو و شانه مادر خارج میشود.» در مرتبه چهارم ادرار حیوانات حرامگوشت است مانند گربه و خرگوش و درندهها، در روایت آمده: «اغسل ثوبك من أبوال ما لا يؤكل لحمه.»[5] یعنی «پیراهنت را بشوی از ادرار حیوانی که حلالگوشت نیست.» در مرتبه سوم ادرار سگ و خوک و کافر است، در این مورد علاوه بر اینکه نمیتوان گوشت این حیوانات را خورد خود این حیوانات و انسان کافر نجس هستند و ادرار آنها هم که با آنها در تماس است بیشتر کثیف میشود. البته این مسئله در روایت نیامده و نظر ماست. در مرتبه دوم ادرار خود شخص است، در روایت آمده که پیامبر (ص) خیلی مراقب بودند که ادرار او به بدن و لباسش نرسد. در مرتبه اول ادرار اشخاص دیگر است، در روایت آمده که اگر انسان مجبور شود به خوردن ادرار باید ادرار خودش را بخورد نه ادرار دیگران را. در این مورد شاید ادرار کافر از ادرار افراد دیگر کثیفتر است. ادرار پرندگان پرندگان نوعاً ادرار ندارند ولی خفاش ادرار دارد. ازنظر اسلام هر چیزی که پرواز میکند فضولات آن نجس نیست، البته در مورد خفاش بحث است، در روایت آمده: «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن بول الخشاشيف يصيب ثوبي فأطلبه ولا اجده ؟ قال: إغسل ثوبك.»[6] یعنی «از امام صادق (ع) پرسیدم درباره ادرار خفاش که به پیراهنم اصابت میکند و آن را نمییابم، امام فرمودند پیراهنت را بشوی.» منابع: [1] الاصول من الکافي، شیخ کلینی، ج۶، ص۲۴۲. [2] من لا يحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۲. [3] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۷۷، ص۱۶۸، ط دارالاحیاء التراث. [4] بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۷۲، ص۲۴۹، ط دارالاحیاء التراث. [5] المحاسن، أحمد بن محمد بن خالد البرقى، ج۱، ص۷۸. [6] الاستبصار، شيخ طوسي، ج۱، ص۱۷۸. [7] تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، ج۱، ص۲۶۵. [8] تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، ج۱، ص۲۶۴. [9] تفسير العياشي، محمد بن مسعود عياشي، ج۲، ص۲۵۵. [10] معاني الأخبار، شيخ صدوق، ص۲۱۱. [11] الاستبصار، شيخ طوسي، ج۱، ص۱۷۴. [12] الاستبصار، شيخ طوسي، ج۱، ص۱۷۳